-
...
سهشنبه 19 آذرماه سال 1392 15:11
امروز بهم خوش گذشت چون سعی کردم شاد باشم. خدایا شکرت
-
مرند
دوشنبه 18 آذرماه سال 1392 08:51
امروز یک مشترک اومد خیلی تابلو از دور میزد مرندی باشه مرد کف کرده بود بهش گفتم مرندی هستید گیر داده بود تو چقدر باهوشی از کجا فهمیدی منم گفتم بماند دیگه ... مطمئنم فامیل بود با یکی که میشناختم. پاورقی(ایییییییییییییییییییییییییییی خدااااااااااااااا قاطی کردم از دستش.میخوام باهاش مبارزه کنم.یاد بگیرم که حقو بگیرم.وایسا...
-
دل پر
یکشنبه 17 آذرماه سال 1392 20:36
گفته بودم که مدیر شرکت عوض شده؟ فرزانه خیلی رفته بود تو نخش و برای یارو پاچه خواری میکرد یارو یک بار صبح فقط به من سلام میداد و هزار بار تو طول روز به فرزانه هر دفعه هم با مردی حرف میزد از تو اتاقش سریع می اومد بیرون سرک میکشید امروز با یکی از پسرهای شرکت وقی من داشتم با تلفن صحبت میکردم خندیدند به حرفای من یک هو یارو...
-
چی بگم والا
شنبه 16 آذرماه سال 1392 22:21
سرما خوردگی ام بدتر شده پروژه ام هم مونده فکر نکنم تا فردا بتوانم براش کاری کنم الان هرکاری کردم مغزم کار نکرد سرم درد میکنه واقعا گوژ بالا گوژ همش برای فرزانه اسپند دود کردم ازم نگیره صبحم انقدر خودمو پوشنده بودم و ماسک زده بودم که خر تب میکرد تولباسهای من ای ی ی ی ی ی ی خدا اا ا ا ا ا ا
-
انتقاد
جمعه 15 آذرماه سال 1392 07:57
امان از دست این استادها هرچی امتحان و درس میذارند واسه ماه آخر یکهو چند تا فصل و درس میدن پروژه هایی که باید انجام بدیم دم امتحانها میگند باید انجام بدید آب بندی شده تمام زندگی مردم ایران دیروز لیدا قیافش عصبی بود معلومه شروع کرده به خر زدن من هنوز باورم نشده امتحانام داره شروع میشه میترسم..........
-
لذت
سهشنبه 12 آذرماه سال 1392 22:46
ما زندگی میکنیم که چی برسیم؟ هر چی که بدست میاریم بالاترشو میخواییم. هیچ وقت آرامش نداریم پس کی باید لذت ببریم .اصلا چرا هیچ چیز به شیرینی وقتی نیست که ازش دوریم.وقتی بهش میرسیم به قشنگی قبل نیست که آرزوشو داشتیم. میگن لذت واقعی وقتی که با خدا باشی وقتی که نیتت هم خدایی باشه خدا همه رو کمک کنه به منم کمک کنه به خودم...
-
خوشحالم :))
شنبه 9 آذرماه سال 1392 21:46
پای سگ بوسید مجنون، خلق گفتند این چه بود؟ گفت گاهگاهی کوی لیلی رفته بود... ع ش ق یک چرخه است: وقتی عاشق می شوید، صدمه می بینید. وقتی صدمه می بینید، متنفر می شوید. وقتی متنفر می شوید، سعی می کنید فراموش کنید. وقتی سعی می کنید فراموش کنید، دل تنگ می شوید. وقتی دل تنگ می شوید... در نهایت دوباره عاشق می شوید.
-
فانم کم شده
پنجشنبه 7 آذرماه سال 1392 18:33
امروز فکرامو کردم در قبال چیزهایی که میخوام بدست بیارم خواه ناخواه چیزهای رو از دست میدم توکل کردم به خدا باید زیرکی کنم تا چیزهای کمتری رو از دست بدم تصمیم گرفتم دی ماه نرم سرکار اینطوری وحشتم از امتحانام کمتر میشه برای بعد اونم خدا بزرگه خدا کنه قبول کنند من یک ماه نرم و دوباره برگردم اگرم قبول نکرد مهم نیست میگردم...
-
بازم گریه
چهارشنبه 6 آذرماه سال 1392 19:33
کلی گریه کردم الان خالی هم نشدم بازم جاش باشه میزنم زیر گریه همه چی مسخره بازی شده منم خسته شدم از هیچی لذت نمیبرم تفریح خاصی هم ندارم نا شکری نمیکنم تقصیر خودمه همش تقصیر خودمه و خودم خواستم ولی خوب .... نمیدونم حرف نزنم بهتره اینطوری بازم اشکام میریزه بای
-
ربات
سهشنبه 5 آذرماه سال 1392 21:42
کم آوردم اعلام میکنم کم آوردم قاط زدم دیگه هیچی برام مهم نیست هرچی پیش اومد اومده دیگه انقدر فکرم مشغوله وسایلمو تند تند گم میکنم حافظه نمونده برام کم آوردم بعضی وقتها یادم میره نگران باشم فقط دارم روزامو شب میکنم آینده تاریک در انتظارمه
-
برای دلم
یکشنبه 3 آذرماه سال 1392 20:25
خسته نباشم خسته نباشی خسته نباشند تیم مذاکرات ان شالله حال همه ایرانی ها مثل امروز خوب باشه.همیشه همیشه یکی از همکارام برای من و همکارام رفت شیرینی خرید یک جعبه گنده که دوتایی تا تونستیم خوردیم و کلی هم موند برای فردامون.دمش گرم خیلی پسر ماهیه منم زنده ام هنوز هرچند نفسهای آخرمو دارم میکشم.زورکی سرپام.دلمم تند تند...
-
نماز جماعت
دوشنبه 13 آبانماه سال 1392 21:32
وقتی من نماز میخواندم کسی نمیخواند الان شدیم سه نفر دو تا از آقایونم دارند میخوانند دیگه کم کم باید بریم تو کار نماز جماعت
-
خوبی
شنبه 11 آبانماه سال 1392 22:44
چرا من فکر میکنم همه اونجوری فکر میکنند که من فکر میکنم؟ اونجوری میبینند که من میبینم؟اونجوری هستند که من میخوام؟ چرا درباره ی همه فکر خوب میکنم؟ دارم یاد میگیرم اول از اینکه فکر خوب کنم دربارشون فکر بد کنم. حسن ظن نداشته باشی خیلی راحتتر زندگی میکنی کی گفته خوش بینی؟کی این حرف مزخرفو زده؟ آدمها بیرون واقعا گرگند...
-
عسک
جمعه 10 آبانماه سال 1392 20:45
-
مخابرات
پنجشنبه 9 آبانماه سال 1392 20:52
اوایل مخابرات زیاد برام شیرین نبود اما درسته سخترین رشته برقه ولی چیزهای جالبی توش پیدا میشه مثلا اینکه چرا بعضی وقتها صداتون از تو گوشی برمیگرده و صدای خودتو میشنوی چرا باتری موبایل تو شهرستانها زودتر تموم میشه چجوری میشه کیفیت یک صدا رو از دیگر صداها جدا کرد و... روابط ریاضی بین بردارهای ویژه که نویز سیستم تشکیل...
-
کال
چهارشنبه 8 آبانماه سال 1392 19:39
بعضی ها هیچ وقت نمیفهمند چه اشتباهی کردند حتی اگه صد سالشون بشه حتی اگه خیلی چیزها رو از دست داده باشند براشون فقط باید دعا کرد مثل یکی از دوستای من
-
...
سهشنبه 7 آبانماه سال 1392 22:05
چقدر درسام سخته
-
غلبه به ترس
دوشنبه 6 آبانماه سال 1392 21:47
امروز خیلی شاد و شنگول رفتم سرکار پر انرژِی از شانس تنها بودم و کلی ارباب رجوع اومد تو اون دو ساعت اول هیچ وقت اینجوری نمی اومدند همه با هم تو شرکت از این دستگاه کارت خوان داریم که من میترسم باهاش کار کنم امروز دل و زدم به دریا و باهاش کارت کشیدم بای مشتری ها اولش دستام میلرزید و عدد اشتباه وارد کردم آقا هه م هی نگاه...
-
بارون امروز
یکشنبه 5 آبانماه سال 1392 22:23
امروزم زود رسیدم. صبح رفتنی دلم برای مامان تنگ شد.زیر بارون دعا کردم همیشه پیشم باشه اون دختر بزرگه بهم کلید داد که دیگه پشت در نمونم آبروش بره پیش بقیه دوست پسرشم که فامیل اون یکی دختره بود امروز حالشو گرفت و از صبح جواب تلفن هاشو نمیداد منم از خدا ممنونم که زود تلخی های اینجور روابطو نشونم میده که چقدر پوچه حتی اگه...
-
فیلم هندی
شنبه 4 آبانماه سال 1392 22:21
امروز بچه ها فیلم و عکس های تولد و شمالشونو آوردند من دیدم واقعا ما چقدر فرق داریم من که درکشون نمیکنم شاید چون تا حالا ندیدم نمیدونم باید چطوری باشه 500 هزارتومن به 5 تا شیشه مشروب داده بودند دی جی آورده بودند و تولدش کلا دو تا دختر بزور بود همه پسر بودند خودش با لباس مجلسی جلوی دی جی که پسر غریبه بود ایستاده بودند...
-
دل و دماغ
چهارشنبه 1 آبانماه سال 1392 14:42
الان تنهام همکارام رفتند از صبح حال کار کردن نداشتم ولی زورکی خودمو نگه داشتم الانم چشمام میسوزه ... هرکی میاد ردش میکنم بره امروز تولد همکارم بود اون یکی هم دعوت بود به منم گفت بیام منم گفتم مهمونی مختلط شرکت نمیکنم چند وقته زیاد گرسنه ام میشه مخصوصا وقتی کار میکنم خسته که نزدیک خونه میشم دلم میخواد گریه کنم دلم...
-
چای شیرین شدم
سهشنبه 30 مهرماه سال 1392 13:47
دیروز یک اتفاقی افتاد که میدونم اون دو تا دختر الان با من لج شدند وای خدااااااااااااا من دوست ندارم کسی از من بدش بیاد تازه من با اونا کاری نداشتم کار خودمو انجام دادم و برای مدیر توضیح دادم اونام چون کاری انجام نداده بودند از من بدشون اومد که فعال بودم دیروز من اومدم خونه ولی اون دوتا رو نگه داشت الان نمیدونم چی شده...
-
قاطی شدن
یکشنبه 28 مهرماه سال 1392 19:04
سعی میکنم زیاد خودمو قاطی کاراشون نکنم خیلی از کاراشون اصلا عاقلانه نیست مثلا تو محیط کار آهنگ میذارند دیر می آیند کاری هم انجام نمیدهند زیاد امروزم کلی درباره ی انواع مشروب حرف زدند منم گوش ندادم چون هر چیزی ارزش شنیدن نداره نمیدونم کی گندش درمیاد ولی امیدوارم من قاطی شون نشم تنها اشتباه من اینه که زمان بیکاریم میرم...
-
بی اعصابها
شنبه 27 مهرماه سال 1392 08:30
الان سرکارم همکارم نیست تنهام هرکاری دلم خواست کردم چندتا آقای دیوانه هم آمدند و کلی دعوا راه انداختند بیچاره همکارم اعصابش خورد شد خدایاااااااااااااااااااا ملت واقعا اعصابشون خورده چرا؟
-
اعتراض
جمعه 26 مهرماه سال 1392 19:46
مامانم دیروز برگشت و کلی سوغاتی آورده انقدر حلوا سیاه و تخمه خوردم که قراره جوش بزنم دوغم آورده باهاش آش دوغ درست کردم دختر عموم بیچاره بیمارستانه بیماری گلین باره گرفته که سیستم عصبی اش آسیب دیده حالش خوب میشه چند هفته دیگه فعلا بستریه پول آمپولاش 15 میلیون میشه آخییییییییییییییییییی دانشگاهم که روز به روز داره سخت...
-
عریضه
دوشنبه 22 مهرماه سال 1392 20:14
امروز خیلی سوتی دادم شانسم زیاد باهام همراه نبود پرینترم زدم خراب کردم صدام درنیومد مامانم رفته مسافر کارهای خونه هم با منه سرکار که میرم نمازمم میخوانم.یعنی فقط منم که نماز میخوانم امروز نماز خواندنی شنیدم یکی دنبال مهر میگشت نماز بخوانه نمیدونم داشت به من تیکه می انداخت یا واقعا میخواست نماز بخوانه بهرحال من کار...
-
هیچ
یکشنبه 21 مهرماه سال 1392 18:54
امروز کلی ماجرا داشتم هیچ اتوبوس له شدنم ها هیچ خسته کوفته اومدن خونه ام هیچ نشسته نماز خواندن و از پا درد مردنم هیچ تکالیف دانشگاهم هیچ پیوستم به هیچ
-
سکوت دست نیافتنی
پنجشنبه 18 مهرماه سال 1392 19:53
من آدم نمیشم به خودم قول دادم دیگه سر کلاس تیکه نندازم سر سنگین باشم اما نتوانستم نشد بازم حرف انداختم همه خندیدند بعدم ضایع شدم ای خدا خفگی هم خوب چیزیه برای من امان از دست این زبان امان امان
-
بیچاره من
پنجشنبه 18 مهرماه سال 1392 08:22
چرا هیشکی به من نمیگه مهندس؟ هان؟ اگه یک کار مرتبط با رشته ام پیدا کنم میشم مهندس ای خدا میشه؟؟؟؟؟؟ خسته شدم همش دارم میدوم از صبح تا شب بابا میگه حقته انقدر عجولی رفتی 12 واحد برداشتی حالا بدو منم همش دارم میدوم یا تو مترو دارم پرس میشم واریس نگیرم خوبه الانم میرم دانشگاه تا شب هستم کلی تمرین ندارم اصلا نمیفهممشون که...
-
چشم
چهارشنبه 17 مهرماه سال 1392 18:09
امروز چیزی رو دیدم که نباید میدیدم ...یت کردم از خودم بدم میاد چرا باید خودمو ناراحت کنم؟