مامای ام دیشب برگشت
منم از امروز زیاد نمیخوام کار کنم
چون دوبار که کمک میکنم دفعه بعد کار بیشتری بهم میده
تبدیل به وظیفه میشه و کسی هم تشکر نمیکنه
همون کمترش بهتره
انقدر کار کردم تمام جونم درد گرفته
وای یک کارایی کردم که اگه مامانم باشه عمرا انجام بدم
مثلا توالت شستم یا لوله ی ظرفشویی تمیز کردم فضله ی جوجه پاک کردم
کارهایی که از فکر بهشونم حالم بد میشه
امروزم میخوام کلی کا کنم مادرم برگشت حال کنه خونه زندگی و ببینه
خواهرمم از دیشب معده درد گرفته
همیشه استرس داره اینطوری میشه
هرچی میگم بابا من 6 بار کنکور دادم چیزی نمیشه بازم انگار نه انگار
باهاش کلی حرف زدم زحمتهاشو خراب نکنه بخاطر استرس
ساعنهای درسی که خوانده رو میخوام دوباره نشونش بدم یک ذره اعتماد بنفس بگیره
چند روز پیش ها نا امید شده بود درس نمیخواند
خوشبختانه جواب کارنامه اش اومد و از منطقه هم بهش بخاطر آزمونی که قبل عید اول شده بود جایزه دادند یکذره بهتر شد
نمیدونم چیکارش کنم دیگه.مادرشون شدم
حالا هرچی این میترسه عوضش برادرم بیخیاله مدرسشونم شروع شده بزور دیروز صبح بیدارش کردم رفت مدرسه
بچه داری هم سخته ها
میلاد با سعادت منجی عالم بشریت مبارک
از آقا میخوام همه ی ما رو دعا کنند
دعا کنند عاقبت بخیر بشیم
آمین
امروز اصلا اعصاب ندارم
یعنی داشتم ها ولی بخاطر پروژه ام که دیر آماده میشه ریختم بهم
چون قراره مامان اینها برند اردبیل من باید تنها بابام برگردم تهران و پروژه تحویل بدم
بابامم سرکاره من باید تنها بمونم
وای که چقدر دلم میخواد پسر رو بگیرم بزنم دهنش پرخون بشه
خدا کنه همه چی خوب پیش بره استادم زودتر پروژمو تحویل بگیره من قبل سیزدهم قالشو بکنم
گفته شنبه پروژتون تموم میشه اگه تموم بشه
تا من تحویل بگیرم ببرم جزوشو آماده کنم بعدشم استاد راضی کنم تحویل بگیره مسلما خیلی بیشتر طول میکشه
میخوام گریه کنم
اه اه اه اه
........................
با خانواده حالا یک فکری میکنیم