امروز خیلی شاد و شنگول رفتم سرکار
پر انرژِی
از شانس تنها بودم و کلی ارباب رجوع اومد تو اون دو ساعت اول
هیچ وقت اینجوری نمی اومدند همه با هم
تو شرکت از این دستگاه کارت خوان داریم که من میترسم باهاش کار کنم
امروز دل و زدم به دریا و باهاش کارت کشیدم بای مشتری ها
اولش دستام میلرزید و عدد اشتباه وارد کردم
آقا هه م هی نگاه میکرد و زر میزد اون وسط
دوتاشو پرداخت کردم بعدی دادم خودش گفتم خودت وارد کن
اونم گند زد و شماره اشتباه زد
میخواست بندازه گردن من که من اشتباه زدم
ای خدااااااا
خلاصه زنگ زدم رئیس و گفت بعدا بگو بیاد براش نامه میزنیم بده مالی درستش کنند
این شد که ترس منم تقریبا ریخته شد
چند وقتی بود که کارم تلفنی بود امروز بهم گفت اعلام هزینه بگیرم که بفرستند دم در خونه ها
5 هزارتا پرینت باید بگیرم
بهم گفت که کمکم سند زدنم یاد بگیرم
تازه انقدر زود رفتم آخرسر بهم کلید دادند
همکارام بهم میگند پاچه خوارم و از این جور حرفها
خوب آدم باید زرنگ باشه تو این اوضاع بد اقتصادی
عموم میخواد ببرتم جای بهتر ولی خودم میگم این ترم اینجا باشم بهتره چون کارش سبکتره و بهم مرخصی هم میده محیطشم دخترونه است
یک جانمازم برای خودم درست کردم بندازم زیرم و روی زمین نماز نخوانم
یک پسره هم مثل من تو اون اتاق نماز میخوانه ببرم اونم استفاده کنه یک ثوابم برده باشم
واااای خیلی حرف زدم
فعلا