امروزم زود رسیدم. صبح رفتنی دلم برای مامان تنگ شد.زیر بارون دعا کردم همیشه پیشم باشه
اون دختر بزرگه بهم کلید داد که دیگه پشت در نمونم آبروش بره پیش بقیه
دوست پسرشم که فامیل اون یکی دختره بود امروز حالشو گرفت و از صبح جواب تلفن هاشو نمیداد
منم از خدا ممنونم که زود تلخی های اینجور روابطو نشونم میده که چقدر پوچه حتی اگه سخت باشه زیربارون تنها باشی
چون پسرها تو اینجور روابط همشون دروغگو اند حتی بهترین هاشون
کلی تلفن زدم تایپ کردم و مامان اون دوتا شدم
همیشه من ظرفارو میشورم غذا داغ میکنم و مریض میشند اسفند دود میکنم گل گاوزبون میدم بهشون
اون دوتا هم صدام میکنند مامان
چیکار کنم دیگه تو وجودم نهادینه شده
دوست دارم همیشه بارون بیاد تا دعا کنم
دمت گرم ابجی
ایوالله داری
این علیه پسرا بد نگو ها
شما آقایی