
امروز کلی کار انجام دادم
کلی هم کار یاد گرفتم
حس بهتری دارم از دیروز
هرچی من دختر خوبی ام اما اون دوتا همش شیطونی میکنند
یک چیزهایی برام تعریف کردند که من شاخ درآوردم
میگفت دوستش بادوست پسرش توی یک خونه زندگی میکنند
وااااااااااااای
انگار دارند برای من قصه میگند
من اصلا باور نمیکنم
مثلا باهم میرند شمال
من نمیدونم پدر مادر اینا هیچی نمیگه
اون دختر بزرگه امروز ناراحت بود چون دوست پسرش حالشو گرفته بود
من پیش خودم گفتم حقته کم عقل
ارزشهای من برای اونها ضد ارزشه
چقدر فرق داریم.چرا اینجوریه؟
چون من بچه پائینم؟
بالاشهر رو گند و ... برداشته

چقدر کار کردن سخته
یعنی زحمتش خیلی آسونتر از روابطه
اینکه چطوری حرف بزنی که کسی ناراحت نشه
چطوری با سیاست رفتار کنی و خودت و نشون بدی
چطوری همه رو راضی نگه داری
چطوری حرف بزنی
چطوری ...
کی دوستته؟کی نیتش چیه؟
بخاطر همینه که همه دنبال آدم با سابقه میگردند که حداقل این چیزها رو بدونه
امروز خیلی غصه ام شد دلم میخواست گریه کنم
یعنی توی دنیای به این بزرگی منم میتوانم به همون اندازه بزرگ بشم قوی بشم
بابا بهم میخنده و میگه هنوز خیلی مونده بفهمم کار یعنی چی
فقط من توکل کردم بخدا و همه حرفامو بهش میزنم.خوبه که وبلاگمم هست والا عقده میشدند تو گلوم
همه ی فشارهایی که روی اعصابم هست رو دارم تحمل می کنم واسه چند سال دیگه که راحتتر زندگی کنم
خدایی فکرم بدجور مشغول شده و نمیدونم کجام.گیجم
تاوان
تاوان باید پس بدم
الان مردها رو درک میکنم.خستگی هاشون و کم حوصله بودنشون
شدیدا تو آمپاسم تو رو به خانم فاطمه زهرا دعام کنید هم برای درسم هم کارم

امروز این دخترهای همکارم همش توی فیس بوک بودند و از دوست پسراشون میگفتند
خاک تو سرشون از من چند سال بزرگترند هنوز آدم نشدند
هی هم میخواند منو متقاعد کنند دوستی خوبه و از این جور حرفها
منم گفتم کلی کار دارم وقت ندارم برای اینجور کارای احمقانه
میگه عشق شش ماهه شوهر کنی که چی؟دو وز بعد از هم زده میشید
منم پیش خودم گفتم بله پیف پیف بو میده
خلاصه که منم عین خودشون خلاف نکنند شانس آوردم
هرچی من سعی میکنم از اینجور آدمها دور بشم بازم یکجایی گیر من می افتند
دخترهای بدی نیستند ولی کلا با من فرق دارند
ناچارم بسازم با از خودم پایین تر


اگه آدم یکی رو ازته دل بخواد بهش میرسه؟
حتی اگه اون آدم خیلی ازت سرتر باشه؟حتی اگه اون اصلا بهت فکر نکنه؟
اصلا درسته آدم برای این چیزا دعا کنه؟
بنظرم اشتباه شاید اون آدم اونقدرام که فکر میکنی خوب نباشه
نمیدونم


امروز تمرینی رفتم سرکار
تازه فهمیدم من هیچی بلد نیستم
ولی خوب دارم یاد میگیرم
باید یاد بگیرم پررو باشم و نترسم و حرفمو بزنم
خیلی باید محکم باشم
تو محیط کار سه تا دختر هستیم
یکی شون از من خیلی بزرگتره و خیلی جاها کار کرده
اون یادم میداد چی بگم یا چیکار کنم
زیاد کارشو دوست ندارم ولی همین که تو محیط باشم و یاد بگیرم حداقل حرف بزنم کلی کار کردم
حالا یک دو سه ماهی تو این وضعیت باید باشم تا تکلیفم مشخص بشه و کار بهتر پیدا کنم
اول همه چی سخته
کلی هم اون دختره که مثلا بالا دستی ماست بهم خندیده
چیکار کنم کار با پرینتر و اسکنر و بلد نبودم و سوتی های فجیعی دادم
برگشتم که خونه یکذره خوابیدم و بیدار شدم الانم درسامو یک ساعتی نگاه انداختم
کاش قبول بشم
