امروز کلی کار انجام دادم
کلی هم کار یاد گرفتم
حس بهتری دارم از دیروز
هرچی من دختر خوبی ام اما اون دوتا همش شیطونی میکنند
یک چیزهایی برام تعریف کردند که من شاخ درآوردم
میگفت دوستش بادوست پسرش توی یک خونه زندگی میکنند
وااااااااااااای
انگار دارند برای من قصه میگند
من اصلا باور نمیکنم
مثلا باهم میرند شمال
من نمیدونم پدر مادر اینا هیچی نمیگه
اون دختر بزرگه امروز ناراحت بود چون دوست پسرش حالشو گرفته بود
من پیش خودم گفتم حقته کم عقل
ارزشهای من برای اونها ضد ارزشه
چقدر فرق داریم.چرا اینجوریه؟
چون من بچه پائینم؟
بالاشهر رو گند و ... برداشته
سلام ابجی
خوب خیلی خوبه هر روزی بیشتر به تجربه ات اضافه میشه
امان از دست اون دو تا دختر میشه شماره منم بهشون بدی
نه گناه داری