امروز تمرینی رفتم سرکار
تازه فهمیدم من هیچی بلد نیستم
ولی خوب دارم یاد میگیرم
باید یاد بگیرم پررو باشم و نترسم و حرفمو بزنم
خیلی باید محکم باشم
تو محیط کار سه تا دختر هستیم
یکی شون از من خیلی بزرگتره و خیلی جاها کار کرده
اون یادم میداد چی بگم یا چیکار کنم
زیاد کارشو دوست ندارم ولی همین که تو محیط باشم و یاد بگیرم حداقل حرف بزنم کلی کار کردم
حالا یک دو سه ماهی تو این وضعیت باید باشم تا تکلیفم مشخص بشه و کار بهتر پیدا کنم
اول همه چی سخته
کلی هم اون دختره که مثلا بالا دستی ماست بهم خندیده
چیکار کنم کار با پرینتر و اسکنر و بلد نبودم و سوتی های فجیعی دادم
برگشتم که خونه یکذره خوابیدم و بیدار شدم الانم درسامو یک ساعتی نگاه انداختم
کاش قبول بشم
بیخود درسات رو حذف نکن ابجی
شما که ماشاله درسخونی و زرنگ
تعداد صفحاتت زیاده تعداد عکس در هر صفحه همینطور
مطالبی که نوشتی زیاده
سعی کن مطالب مهم ترو تو صفحه اول بزاری