
امروز خیلی سوتی دادم
شانسم زیاد باهام همراه نبود
پرینترم زدم خراب کردم صدام درنیومد
مامانم رفته مسافر کارهای خونه هم با منه
سرکار که میرم نمازمم میخوانم.یعنی فقط منم که نماز میخوانم
امروز نماز خواندنی شنیدم یکی دنبال مهر میگشت نماز بخوانه
نمیدونم داشت به من تیکه می انداخت یا واقعا میخواست نماز بخوانه
بهرحال من کار خودمو میکنم هرچد عده ای مسخره بازی دربیارند
میرم تکالیفمو بنویسم

امروز کلی ماجرا داشتم هیچ
اتوبوس له شدنم ها هیچ
خسته کوفته اومدن خونه ام هیچ
نشسته نماز خواندن و از پا درد مردنم هیچ
تکالیف دانشگاهم هیچ
پیوستم به هیچ


من آدم نمیشم
به خودم قول دادم دیگه سر کلاس تیکه نندازم
سر سنگین باشم
اما نتوانستم نشد
بازم حرف انداختم همه خندیدند
بعدم ضایع شدم
ای خدا
خفگی هم خوب چیزیه برای من
امان از دست این زبان
امان امان


چرا هیشکی به من نمیگه مهندس؟
هان؟
اگه یک کار مرتبط با رشته ام پیدا کنم میشم مهندس
ای خدا میشه؟؟؟؟؟؟
خسته شدم همش دارم میدوم از صبح تا شب
بابا میگه حقته انقدر عجولی رفتی 12 واحد برداشتی
حالا بدو

منم همش دارم میدوم یا تو مترو دارم پرس میشم
واریس نگیرم خوبه
الانم میرم دانشگاه تا شب هستم
کلی تمرین ندارم اصلا نمیفهممشون که حل کنم
کتابم ندارم
کلا اوضاعم گند شده
خالمم داره میاد خونمون
فقط لنگ مهمون بودم که درس بخوانم
بازم خدا رو شکر
خدایا خودت درستش کن