آخی دوستم سارا مامان شده
من همیشه غصه میخوردم که اصلا کسی حار میشه باهاش ازدواج کنه
حالا یک زندگی داره همه دهنشون باز مونده
دوست دارم برم ببینمش ولی مامانم نمیذاره میگه نمیخواد تو با زن شوهر دار چیکار داری
ما از دوم راهنمایی دوست بودیم
امروز باید برم دانشگاه خواجه نصیر پروژمو ارائه بدم.ده شب برمیگردم خونه
استاد بی فکر باشه همینه دیگه
ایش
از فردام باید برم فرزانه رو با خواهرش تحمل کنم
چند وقتیه اشکال نداره بالاخره ما هم روی آسونی رو میبینیم
ان شاالله
من اصلا براش گریه نکردم
حالا چه وقت و چه کسی باعث گریه من خواهد شد من نمیدانم
بقرآن زدم به رگ بیخیالی
اصلا به درک این زندگی
افتادم که افتادم
ترم بعد با همون استاد میخوام بر دارم .امیدوارم روزهاش خوش باشه
اصلا درسم زود نموم بشه مثلا چی میشه؟
اصلانشم نمیخوام درس بخوانم.اصلا درس میخوانم قرار نیست از ناراحتی بمیرم که
به درک که اون همه اومدم رفتم و زحمت کشیدم.بازم میام میرم
اصلا که چی؟
الان خودم گریه خودمو در آوردم
خوبه؟همیشه گریه کن راحت بشی.بعد همون آش و همون کاسه.مهم افتادن که افتادی و نمیشه کاریش کرد
ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااه
با خودت چند چندی؟
تا حالا فکر کردی با خودت چند چندی؟
راه رفته و نرفته.همیشه راهها تکرار میشند یا ممکنه فرق کنند.شاید راه شبیه هم هستند که من قدرت تشخیصشو ندارم
حق دارید سر درنیارید من چی میگم
من همیشه بین دو راهی گیر میکنم.خیلی بد نه؟؟؟
دو راهی تصمیمات به ظاهر آسون
دارم به این نتیجه میرسم که دنیا چقدر پوچه
زندگی این دنیا مثل ساختن خونه روی آب میمونه آخرش هیچی به هیچی
فقط حرص زدن حرش زدن و حرص زدن برای هیچی
فردا امتحان دارم.راستش برام مهم نیست
فکرم متمرکز نیست
باید یک بلایی سرم بیاد تا دوباره فکرم متمرکز بشه
بدم میاد از این زندگی ریپل دار.شدم ساید لوب یک تابع سینک که نسبت به هر فیلتر یک نوع سرعت و پاسخی داره
انقدر امتحانمو خراب کردم که دیگه موهام سفید شد
چرا آدم باید همش حرص بخوره؟پس کی نوبت من میشه تفریح کنم
مثلا کلاس نقاشی برم تو بحث های الکی شرکت کنم امتحانامم آسون باشه
بدک نیست خوش میگذره
چند ماه که کم آوردم.هی تو فراز و نشیبم
باید دو دستی بزنم تو سر خودم به خودم بگم اینقدر سخت نگیر جاه و جلال زود گذر دنیا رو
من همه اینها رو میدونم شاید به حرفام ایمان ندارم
نفس متزلزل بدترین چیزه
بعضی وقتها دلم میخواد مثل جنگلی ها برم یک چند ماهی تنها زندگی کنم تو دل طبیعت
ولی میدونم اینم راه چاره نیست
کی تموم میشه این حالتهای من
همه چی آرومه و همه چی خوبه من بدم.
شد اینجا من بیام بنویسم خوشحالم؟
دیگه خودم حالم از خودم داره بهم میخوره.میخوام یک تغییری تو زندگیم بدم
دنبالشم ولی پیداش نکردم هنوز.
دلم با چی خنک میشه؟یک خرید یک گردش یک کار هیجان انگیز یا یک موفقیت بزرگ یا ورزش مثلا فوتسال
حتی از این حرفامم مطمئن نیستم
اگه دیروز قاطی نمیکردم و امتحانمو خراب نمیکردم الان شاید حالم بهتر بود
انقدر خسته بودم که ذهنم برای ساده ترین چیزها کار نمیکرد درحالی که اگه الان همون سوالها رو سخترشو بدی حل میکنم.ولی دیروز روز من نبود.امیدوارم پاس بشم با ارفاق.چون حقم نیست بیافتم من فقط دیروز خسته بودم و الا درسمو بلد بودم
اگه امروز امتحان میدادم اوضاعم بهتر بود
اصلا بیخیال هرچی درس و دانشگاه
من نمیدونم چطوری یکسری راحت درس میخوانند
آخرش تو خواب سکته میکنم میمرم راحت میشند همه از دستم.مخصوصا خدا
آخه همش دارم غر میزنم بهش.چرا از دستم خسته نمیشه
شب امتحانم نماز خواندم صدقه دادم اصلا هرچیزی که فکرشو بکنی
ولی...
برای اتفاقی که نیافتاده ناراحتم مضحکه
خوب حرصم در اومده.یکی از امتحانام مونده حالا میخوام امتحانمو فدای احساسم کنم.یک خورده بنزنیم مونده باید درست خرجش کنم آخریشم بدم.
لطفا دعا کنید مرا
سلام
امتحان ریاضی مو دادم و نمیدونم نتیجه چی میشه
جمعه و یکشنبه هم امتحان دارم.فوق العاده سخت
دیگه امتحان آسون ندارم.سخت ترین رشته برق مخابراته
ولی امیدوارم من تمومش کنم.بازم التماس دعا