لذت

ما زندگی میکنیم که  چی برسیم؟

هر چی که بدست میاریم بالاترشو میخواییم.

هیچ وقت آرامش نداریم

پس کی باید لذت ببریم .اصلا چرا هیچ چیز به شیرینی وقتی نیست که ازش دوریم.وقتی بهش میرسیم به قشنگی قبل نیست که آرزوشو داشتیم.

میگن لذت واقعی وقتی که با خدا باشی

وقتی که نیتت هم خدایی باشه

خدا همه رو کمک کنه

به منم کمک کنه به خودم برسم

راستی برای امتحانامم دعام کنید.

خیلی شرایط سختی دارم

خوشحالم :))

پای سگ بوسید مجنون، خلق گفتند این چه بود؟

 گفت گاهگاهی کوی لیلی رفته بود...

 عشق  یک چرخه است:

وقتی عاشق می شوید، صدمه می بینید.

وقتی صدمه می بینید، متنفر می شوید.

وقتی متنفر می شوید، سعی می کنید فراموش کنید.

وقتی سعی می کنید فراموش کنید، دل تنگ می شوید.

وقتی دل تنگ می شوید... در نهایت دوباره عاشق می شوید.

فانم کم شده

امروز فکرامو کردم

در قبال چیزهایی که میخوام بدست بیارم خواه ناخواه چیزهای رو از دست میدم

توکل کردم به خدا

باید زیرکی کنم تا چیزهای کمتری رو از دست بدم

تصمیم گرفتم دی ماه نرم سرکار

اینطوری وحشتم از امتحانام کمتر میشه

برای بعد اونم خدا بزرگه 

خدا کنه قبول کنند من یک ماه نرم و دوباره برگردم

اگرم قبول نکرد مهم نیست میگردم یک کار دیگه پیدا میکنم

واقعا نمیرسم درس بخوانم.

تا وقتی دانشجو هستم کار خوب گیر نمیاد

اولویت اولم باید درسم باشه 

بابا هم قبول کرده که از دی نرم

شاید خیلی چیزها رو از بدست بدم ولی مهم آرامش داشتنه

دنیای بچگی خیلی شیرین تر بود.بزرگ شدن خیلی سخته اونم وقتی احساس کنی به جایی قرار نیست برسی

ناراحتی دیروز و پریروزم دلایلی زیادی داشت

حالا بماند چرا ولی یکی از دلایلش حرفای که بالا زدم بودم

یکیشم اینکه احساس میکنم موقعیت بهتری نخوهم داشت چه از نظر درس چه کار چه ازدواج

از هر لحاظ

امروز حسابی استراحت کردم درسم تعطیل کردم و با دوستام حرف زدم و خندیدم

الان حالم خیلی بهتره

دلم یک تفریح درست حسابی میخواد

یک وقت برای خودم که ندارمش

بازم برام دعا کنید

بازم گریه

کلی گریه کردم الان

خالی هم نشدم بازم جاش باشه میزنم زیر گریه

همه چی مسخره بازی شده

منم خسته شدم

از هیچی لذت نمیبرم

تفریح خاصی هم ندارم

نا شکری نمیکنم تقصیر خودمه

همش تقصیر خودمه و خودم خواستم

ولی خوب ....

نمیدونم 

حرف نزنم بهتره اینطوری بازم اشکام میریزه

بای

ربات

کم آوردم

اعلام میکنم کم آوردم

قاط زدم

دیگه هیچی برام مهم نیست

هرچی پیش اومد اومده دیگه

انقدر فکرم مشغوله وسایلمو تند تند گم میکنم

حافظه نمونده برام

کم آوردم

بعضی وقتها یادم میره نگران باشم

فقط دارم روزامو شب میکنم

آینده تاریک در انتظارمه