مسیر زندگی

رویای ناتمام

مسیر زندگی

رویای ناتمام

انبوهی از کلمات

من انبوهی از کلمات در هم وبرهمم

باش تا بگویم و سروسامانش دهم

میدانی؟هرروز گلویم را درحد مرگ میفشارند

میخواهم همه را در گوش تو زمزمه کنم

نرو نگذار بمانند در دلم و زهری شوند برای شبهای تنهایی ام

بمان که نشانت دهم عشقم را

عشق من راه نرفته بسیار دارد

چرا نمی مانی و نمیگذاری به مقصد به آسمانها برسیم؟

حرفهایت قلبم را میسوزانند

میخواهی بروی؟برو

تمام حرفهایم را به دیوار میگویم

و اشکهایم را روی بالشم خواهم ریخت

حالا  دیگر رفته ای

فکرش را هم نمیکنم من هنوز خاطراتت را دارم

ببخش که دلت خواهت نبودم

مقصر من بودم



الان مناظره دیدم.بابا هم رای نمیخواهد بدهد.امیدوارم جنگ نشه من هنوز آرزو دارم

ببین چیکار کردند که بابای من اینطوری میگه







تو چطور؟

سلام
امروز رفتم چادر خریدیم من و مامان
دیگه حسابی حاج خانم حاج خانم شدم
تقریبا سه ماهی میشه عوض شد.یک روز که از خواب پاشدم انگار همه چی رنگ و بوش عوض شد
فکر نمیکردم بازم برم چادر بخرم ولی بازم خریدم
قبلا نمیتوانستم سر کنم ولی حالا روم نمیشه سر نکنم
معیارهام عوض شده.سعی میکنم با چادر زیبا باشم.مثلا خیلی به دخترای چادری نگاه میکنم که چطوری چادر سر میکنند
قبلا نمی توانستم با روسری چادر سر کنم ولی اونم چند وقتیه یاد گرفتم
نمیدونم طرز فکرم درسته یا نه
ولی اینجوری بیشتر مورد تایید جامعه شدم البته نه همه جا
خیلی ها منو که میبینند فکر میکنند من آدم متعصبی هستم
شاید خیلی هام فکر کنند املم
راستش حرف اونها برام مهم نیست 
آدمها با هر تیپی هم باشند تا درونشون چیزی نباشه ارزشی ندارند
از خود تعریف نباشه مهم اینه که من خانم مهندس شدم ادامه تحصیلم میدم ان شالله دکترامم میگیرم  تازه قراره صدتا مرد و نون بدم
مگه چند نفر اینطوری اند.از نگاهها خیلی ها خوشم نمیاد.راستش یکجورایی از لج اون یکسری که با یک جوراب شلواری و یک رژ هزارتومنی شاهزاده خانم هستند و پسرهای احمقتر از خودشون تاییدشون میکنند بدتر میکنم  
ارزش یک انسان به شعور و ادب و عرضه(املاشو بلد نبودم)وخانواده و تحصیلاتشه
دوست ندارم کسی دنبال تیپ و بدنم باشه
چون جوونی مگه چند روزه
که بخوام وقتمو حروم کنم که با احساستم بازی بشه.خیلی چیزها توی دنیا هست که م هنوز تجربه نکردم.خیلی از جاهی دنیاست که هنوز نرفتم
شاید بعدا نظرم عوض بشه ولی مبنای اصلیش همین خواهد بود
حالا اون آدم هرطوری که میخواد باشه
من زیاد توی این دنیا زندگی نکردم و زندگی های دیگه رو هم ندیدم که بگم چجوری بهتره
کی راست میگه کی دروغ
ولی اگه خانواده ام اینجوری از من راضی ترند مدتی هم اینطوری زندگی میکنم شایدم برای همیشه
تو  چطوری فکر میکنی؟

پروانه دلم

پروانه احساسم در دام عنکبوتی افتاده است

عنکبوت سیر است

پروانه دلم نه میتواند پرواز کند نه بمیرد

.

.

ثبات فکری

دیروز رفتیم رستوران شام خوردیم

شب خوبی بود واقعا بعضی موقعها خوبه که همه ی خانواده کنار هم باشند و باهم برند بیرون

من که تمام چیزهای بی اهمیت رو از ذهنم ریختم بیرون و گفتم هموشون به جهنم مهم اینکه من الان خوشبختم و کنار مامان و بابا و خواهر و برادرمم

یک روسری ساتن سرم کردم و گوششو بستم کنار روسریم و چادرمم سرم کردم

اینجوری بهم خیلی می اومد

به قول دوستم نیلوفر:حجابم روز به روز داره کاملتر میشه

شاید منو مسخره کرده باشه

اصلا حرف دیگران برام مهم نیست.مهم اینه که من اینجوری دوست دارم و احساس خوبی دارم

تقریبا شش ماهی میشه که طرز فکرم خیلی عوض شده

دیدم به همه چی تغییر زیادی کرده

چیزهایی که قبلا برام مهم بود دیگه نیست

راستش یکجورایی خیالم راحتشده و خیلی چیزهای جدید جاشو گرفته

نمیدونم این تفکرات پایدار یا نه

ولی از تفکرات چند سال قبلم آرامش بیشتری دارم

خط فکری ام خیلی شبیه نظر مادر پدرم شده

نه فقط تو مسئله ی پوشش توی همه چی



کنکور

بالاخره کنکورمو دادم خوب بود

خداکنه نتیجه اش خوب باشه نمیدونم

الان تو مخابرات نشستم

می بخشید که نبودم