مسیر زندگی

رویای ناتمام

مسیر زندگی

رویای ناتمام

منم واسه خودم کسی میشم

 دوباره صبح زود قبل از اذان بیدار شدم و به همه چی فکر کردم

خسته شدم

ذهنم خالی نمیشه.

یکذره هم خوشحالم که میرم باز دانشگاه

محیط دانشگاهی رو خیلی دوست دارم از طرفی هم رفتن به جای جدید همیشه برام هیجان انگیز بوده

از طرفی فکر آینده و غیر و ذالک

نمیدونم کارم درسته یا نه ولی هم خودم هم مامان بابام و خوشحال میکنه

دیروز رفتم باشگاه یک دختر هم بود که مهندسی پزشکی علوم تحقیقات قبول شده بود

رفت به همه گفت و آخر سر اومد به من تعریف کرد کلا نذاشت من حرف بزنم

همینطور یک ریز بهم پز داد .منم حال میکردم که منم قبول شدم و کسی نمی توانه واسه من کلاس بذاره

مخصوصا بعضی ها...

رفتم دانشگاه بچه هامون و دیدم و کلی پز دادم.مخصوصا به بچه خرخونامون

یکی از مسئولین دانشگاهم یک آفرینی بهم گفت که خیلی چسبید

خیلی هام که امتحانشو نداده بودند مثل بی سواد ها نفهمیدند

 دوستام و بردم بهشون شیرینی دادم

صدقه هم انداختم


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد