مسیر زندگی

رویای ناتمام

مسیر زندگی

رویای ناتمام

عوضی

پریروز فرزانه با خواهرش خیلی اذیتم کردند

منم به بابا گفتم اونم گفت زنگ بزن به کارفرما بگو دیگه نمیخواد بری

منم زنگ زدم گفتش نه تو نمیخواد بری خواهرشو میگم بره

خیلی مرد خوبیه.خدایی باهام همه جوره راه اومده

عمومم گفت فعلا برو تا یک جای بهتر برات پیدا کنم بری

واقعا تحملشو دیگه ندارم

خیلی بد دهن و بی ادبند

هر چی احترام میارم بهش حالیش نیست

حالا امروز میخواد باز دعوا بشه

راستش بیخیال اونم شدم انقدر بی حس شدم که حرف و نق زدن هاش برام اصلا مهم نیست

جالبه دیگه حتی ناراحتم نمیشم

واقعا ربات شدم ها

حالم ازش بهم میخوره دختره شارلاتان عوضی نفهم آشغال

....(فحش خیلی بد)

خدا لعنتش کنه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد