انقدر امتحانمو خراب کردم که دیگه موهام سفید شد
چرا آدم باید همش حرص بخوره؟پس کی نوبت من میشه تفریح کنم
مثلا کلاس نقاشی برم تو بحث های الکی شرکت کنم امتحانامم آسون باشه
بدک نیست خوش میگذره
چند ماه که کم آوردم.هی تو فراز و نشیبم
باید دو دستی بزنم تو سر خودم به خودم بگم اینقدر سخت نگیر جاه و جلال زود گذر دنیا رو
من همه اینها رو میدونم شاید به حرفام ایمان ندارم
نفس متزلزل بدترین چیزه
بعضی وقتها دلم میخواد مثل جنگلی ها برم یک چند ماهی تنها زندگی کنم تو دل طبیعت
ولی میدونم اینم راه چاره نیست
کی تموم میشه این حالتهای من
همه چی آرومه و همه چی خوبه من بدم.
شد اینجا من بیام بنویسم خوشحالم؟
دیگه خودم حالم از خودم داره بهم میخوره.میخوام یک تغییری تو زندگیم بدم
دنبالشم ولی پیداش نکردم هنوز.
دلم با چی خنک میشه؟یک خرید یک گردش یک کار هیجان انگیز یا یک موفقیت بزرگ یا ورزش مثلا فوتسال
حتی از این حرفامم مطمئن نیستم
اگه دیروز قاطی نمیکردم و امتحانمو خراب نمیکردم الان شاید حالم بهتر بود
انقدر خسته بودم که ذهنم برای ساده ترین چیزها کار نمیکرد درحالی که اگه الان همون سوالها رو سخترشو بدی حل میکنم.ولی دیروز روز من نبود.امیدوارم پاس بشم با ارفاق.چون حقم نیست بیافتم من فقط دیروز خسته بودم و الا درسمو بلد بودم
اگه امروز امتحان میدادم اوضاعم بهتر بود
اصلا بیخیال هرچی درس و دانشگاه
من نمیدونم چطوری یکسری راحت درس میخوانند
آخرش تو خواب سکته میکنم میمرم راحت میشند همه از دستم.مخصوصا خدا
آخه همش دارم غر میزنم بهش.چرا از دستم خسته نمیشه
شب امتحانم نماز خواندم صدقه دادم اصلا هرچیزی که فکرشو بکنی
ولی...
برای اتفاقی که نیافتاده ناراحتم مضحکه
خوب حرصم در اومده.یکی از امتحانام مونده حالا میخوام امتحانمو فدای احساسم کنم.یک خورده بنزنیم مونده باید درست خرجش کنم آخریشم بدم.
لطفا دعا کنید مرا